نابودی سیستماتیک محیط زیست ایران
محیط زیست ایران سالهاست که قربانی سیاست، فساد و بیتدبیری شده است. تخریب منابع طبیعی دیگر اتفاقی نیست، بلکه روندی سازمانیافته و خاموش است که آیندهی سرزمین را میبلعد.
ایران، سرزمینی که روزی با جنگلهای انبوه، رودهای زنده و تالابهای پرآب شناخته میشد، امروز در مسیر ویرانی تدریجی و برنامهمند قرار دارد. نابودی محیط زیست دیگر نتیجهی سهلانگاری نیست؛ بلکه حاصل تصمیمها، پروژهها و سیاستهایی است که از درون ساختار قدرت تغذیه میشوند.
خشکسالی مصنوعی و پروژههای انتقال آب
دهها رودخانه و تالاب در ایران خشک شدهاند، نه فقط به خاطر تغییرات اقلیمی، بلکه به سبب پروژههای غیراصولی انتقال آب، سدسازیهای بیرویه و مدیریت نادرست منابع. رود کارون، زایندهرود، هامون، گاوخونی و ارومیه هرکدام نماد زخمهای عمیقیاند که از تصمیمهای سیاسی بر پیکر طبیعت نشسته است.
پروژههای انتقال آب از استانی به استان دیگر، بدون ارزیابی زیستمحیطی، اکوسیستمهای وسیعی را نابود کردهاند. کشاورزان ورشکست شدهاند، زمینها شور شده، و جمعیتهای محلی ناچار به مهاجرت گشتهاند. این همه در حالی است که مسئولان همچنان از «مدیریت جهادی» سخن میگویند.
جنگلزدایی و قاچاق چوب
در شمال کشور، جنگلهای هیرکانی – که میلیونها سال قدمت دارند – بهدست سوداگران و با چشمپوشی نهادهای رسمی تکهتکه میشوند. طرحهایی که با عنوان «مدیریت بهرهبرداری» معرفی میشوند، در واقع مجوز قانونی برای تخریباند. قاچاق چوب و زمینخواری در استانهای گلستان، گیلان و مازندران دیگر پنهان نیست، بلکه بخشی از اقتصاد قدرت شده است.
درختانی که قرنها پابرجا مانده بودند، حالا در چند ساعت سقوط میکنند تا جای خود را به ویلاهای شخصی، معادن غیرقانونی یا جادههای بیفایده بدهند. طبیعت در برابر پول و نفوذ بیدفاع مانده است.
آلودگی و سکوت سازمانها
هوای آلودهی تهران، اصفهان و اهواز هر سال هزاران نفر را به کام مرگ میبرد. صنایع نظامی، پتروشیمی و خودروسازی، بزرگترین منابع آلودگی هستند، اما هیچکدام پاسخگو نیستند. سازمان حفاظت محیط زیست، که باید مدافع طبیعت باشد، به نهادی تشریفاتی و بیاختیار تبدیل شده است. سکوت سیستماتیک و پنهانکاری دولتی، خود بخشی از چرخهی تخریب است.
در بسیاری از شهرها، حتی انتشار دادههای واقعی دربارهی آلودگی هوا ممنوع شده است. واقعیت سانسور میشود تا تصویر ظاهراً آرام کشور حفظ گردد. اما آسمان خاکستری حقیقت را نمیپوشاند.
مردمی که کنار گذاشته شدند
فعالان محیط زیست، روزنامهنگاران و داوطلبانی که برای نجات طبیعت ایران تلاش میکردند، یکییکی بازداشت یا ساکت شدند. از پروندهی کاووس سیدامامی تا دهها فعال محلی، پیام روشن است: در این کشور، دفاع از زمین جرم است. حکومت از مردم میخواهد سکوت کنند، حتی اگر خاک زیر پایشان در حال فرو ریختن باشد.
طبیعتی که دیگر صدایش شنیده نمیشود
امروز، کوهها زخمیاند، دریاچهها خشک، جنگلها بریده، و هوای شهرها مسموم. اما در پشت این ویرانی، ساختاری نهفته است که آگاهانه طبیعت را قربانی توسعهی کوتاهمدت، سود اقتصادی و کنترل سیاسی میکند. این نابودی سیستماتیک، نسلها را از حق نفس کشیدن، آب سالم و خاک زنده محروم خواهد کرد.
شاید طبیعت ایران هنوز بتواند زنده بماند، اما نه با وعدهها و شعارها. تنها با بازگشت مردم به صحنه، با آزادی رسانهها، و با پاسخگو شدن قدرت در برابر زمین. تا زمانی که سیاست از محیط زیست جدا نباشد، هیچ درختی در امان نیست.
زمین ایران هنوز نفس میکشد، اما صدایش ضعیف شده است — شاید آخرین نفسها را...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.