✍️ به قلم مهدی محمودیان از زندان اوین
در روزهایی که جوانی به نام امید تباری مقدم میان مرگ و زندگی ایستاده است، ما شاهد تکرار همان چرخهی سیاهی هستیم که دهههاست جان بهترین فرزندان این سرزمین را گرفته است.
پروندهای پر از تناقض و بیعدالتی
امید در مهرماه سال گذشته بازداشت شد. پس از هفتهها بازجویی و بلاتکلیفی، دادگاه قم او را بیگناه دانست و حکم برائت صادر کرد. اما وزارت اطلاعات بلافاصله دوباره او را بازداشت و به تهران منتقل کرد. گویی قانون و حکم دادگاه هیچ اعتباری ندارد.
در پروندهی جدید نیز ابتدا نماینده دادستان هیچ درخواستی برای حکم سنگین نداشت و حتی بر حداقل مجازات تأکید میکرد. اما درست پس از آغاز جنگ اخیر، همهچیز تغییر کرد. قاضی صلواتی، که بارها نشان داده احکامش تابع سیاست است نه عدالت، در جلسهی دادگاه با حرکتی تمسخرآمیز وعدهی «مرگ» به امید داد.
فشار برای اعترافات ساختگی
پس از صدور حکم اعدام، امید بارها به اتاق بازجویی منتقل شده و تحت فشار قرار گرفته تا مقابل دوربین به اعترافات دروغین تن دهد؛ سناریوهایی از پیش نوشتهشده که هیچ ارتباطی با او ندارند و تنها برای مصرف رسانهای نهادهای امنیتی ساخته شدهاند.
امید تاکنون در برابر این فشارها مقاومت کرده است، اما روشن نیست تا کی میتواند در برابر شکنجه روانی و تهدید به مرگ ایستادگی کند.
قتل حکومتی، نه حکم قضایی
اعدام امید تباری مقدم نه یک حکم قضایی، بلکه قتل حکومتی است؛ قتلی برای نمایش قدرت پوشالی و بقای دستگاه امنیتی. مرگ او تنها تراژدی شخصی نیست، بلکه شکستن قانون، لگدمال شدن عدالت و تحقیر کرامت انسانی است.
مسئولیت ما
اگر امید اعدام شود، لکهی ننگی بر وجدان جمعی ما باقی خواهد ماند؛ بر سکوتها، بیتفاوتیها و تأخیرهایمان.
حفظ جان او تنها یک مطالبه انسانی نیست، بلکه محک جدی برای جامعهای است که باید تصمیم بگیرد:
میخواهد در برابر چرخهی مرگ بایستد یا همچنان نظارهگر قربانی شدن بیگناهان باشد؟

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.