۱۴۰۴ مرداد ۱۹, یکشنبه

شاعر: م. سحر (محمد جلالی چیمه)

 


شاعر: م. سحر (محمد جلالی چیمه)


م. سحر شاعری تبعیدی است که سال‌ها در پاریس زندگی کرده و یکی از صریح‌ترین صداهای ادبیات معاصر فارسی به‌حساب می‌آید. او با زبانی گزنده و انتقادآمیز سروده‌های خود را درباره زوال ارزش‌های اجتماعی، سکوت و بی‌حسی جامعه و دخالت دین در سیاست سروده است. شعرهای او مانند فریادی شاعرانه از غربت بی‌صدایی و امید به آزادی هستند .


این شعر هشدارآمیزی‌ست دربارهٔ خطر سکوتِ جمعی: وقتی جامعه خوابند و دین به‌سان بی‌هوشی ذهن را تسخیر کرده، ایران فرو می‌رود، مگر آنکه از جان و دل برخیزیم


خموشید، خموشید،

خموشی دمِ مرگست!


تا اهلِ ایران اینچنین خواب و خموشند

ایران، فروشی نیست، امّا می‌فروشند

افیونِ دینْشان بُرده تا آنسوی مُردار

نَشْگِفت اگر عاری ز رای و عقل و هوشند

سِحر ِخرافات آن‌چنانشان کرده مدهوش

کاینگونه مجذوبانِ مُشتی لاش‌ولوشند


با نعمۀ جان و خِرَد بیگانه، اما

رَپ راپۀ طبلِ جهالت را به گوشند

تا گشت ملّت، اُمّت و ایران غنیمت

دزدانِ عبا‌زربَفت و مردم ژنده‌پوشند

قبرِ پدرشان نیز خواهد شد به تاراج

تا پیشِ دزدان همچو پیشِ گربه موشند


ایران نخواهد شد رها تا بر نخیزند

وز جان و دل، در راهِ آزادی نکوشند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.

مرگ مشکوک خسرو علیکردی؛ «دوربین‌ها را بردند و گفتند بگویید سکته کرده»

مرگ مشکوک خسرو علیکردی؛ «دوربین‌ها را بردند و گفتند بگویید سکته کرده» ایران‌وایر به‌طور اختصاصی به متن یک نا منبع: ایران‌وایر

پست های جالب