پسری که شعله شد تا دیده شود
حادثه تکاندهنده پسر جوانی که در برابر چشمان رهگذران و کنار دکه کوچک پدرش، بدن خود را به شعلههای آتش سپرد، نه تنها یک تراژدی فردی بلکه نمادی از ناکارآمدی عمیق ساختارهای حکومتی و فقدان توجه جدی به نسل جوان است؛ این اقدام وحشتناک نتیجه سالها بیتوجهی به مشکلات اقتصادی، اجتماعی و روانی است که دولت و نهادهای قدرت در رفع آنها کوتاهی کردهاند. فشارهای اقتصادی، تورم افسارگسیخته، بیکاری گسترده، عدم دسترسی به آموزش و حمایت اجتماعی و سانسور صداهای منتقدانه، جوانان را در شرایطی قرار داده که احساس میکنند هیچ راهی برای دیده شدن و شنیده شدن ندارند، جز آنکه جان خود را قربانی کنند. این تراژدی بازتابی از جامعهایست که در آن سرمایه انسانی به حاشیه رانده شده و مسئولان به جای پاسخگویی، سیاست سرکوب و نادیده گرفتن مشکلات مردم را در پیش گرفتهاند؛ سیاستهایی که نه تنها بحرانها را حل نمیکند بلکه آنها را تشدید میکند و نسل نو را در معرض انزوای شدید، فشارهای روانی و احساس بیارزشی قرار میدهد. تحلیل این حادثه نیازمند نگاه تخصصی روانشناسی اجتماعی، جامعهشناسی و اقتصاد سیاسی است تا بتوان چرخه ناکامی و نارضایتی را شناسایی کرد و مسئولیت واقعی حکومت در قبال نسل جوان مشخص شود؛ هر سکوت و بیتفاوتی، ادامه همان فشارهایی است که باعث شده جوانی برای فریاد زدن از آتش بدن خود استفاده کند. این اقدام، فریادی بیصدا علیه فساد، سوءمدیریت و بیتوجهی حاکمیت است و نشان میدهد که ساختارهای قدرت به جای حفاظت از حقوق و آینده نسل نو، آنها را به مرز فروپاشی اجتماعی و روانی رساندهاند. بدون مداخلات عاجل و اصلاحات اساسی در سیاستهای اقتصادی، آموزشی و اجتماعی، چنین فجایعی ادامه خواهند داشت و جامعه ما شاهد تکرار همین تراژدیهای تلخ خواهد بود. این حادثه هشداری روشن است به همه فعالان اجتماعی و مسئولان، که جوانان تنها زمانی میتوانند شکوفا شوند که حکومت پاسخگو، عدالتمحور و متعهد به تأمین حقوق اولیه آنها باشد؛ و تا زمانی که صداهای آنان سرکوب شود و نظام قدرت بیتفاوت باقی بماند، هیچ تضمینی برای جلوگیری از بروز فجایع مشابه وجود ندارد و هیچ پدری شاهد شعلهور شدن فرزند خود نخواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.