در حافظه معاصر ایرانیان؛ مرگهای مبهم و پروندههای مشکوک
در حافظه معاصر ایرانیان، مجموعهای از رخدادهای تلخ و عجیب همچون زخمهایی باز بر پیکر بخشهای مختلفی از جامعه باقی ماندهاند؛ اتفاقهایی که جزییات آنها مشخص نشده و حکومت به شیوههای مختلف تلاش کرده تا آنها را به فراموشی بسپارد.
نامهایی که فقط یادآور قتل حکومتی و فراقضایی یا تلاش برای فراموش کردن پروندهها نیستند؛ نشانه شکافیاند میان مردم و حاکمیتی که حقیقت را پنهان میکند.
در طول چهار دهه گذشته، چرخهای از مرگهای مشکوک، ناپدیدسازیها، اعدامها، فسادها و فجایع بیپاسخ، در حافظه جمعی ایرانیان رسوب کرده است. هر پرونده، با اطلاعیهای رسمی آغاز شده و با وعده «تحقیق کامل» ادامه یافته، اما پایانش همواره در سایه بوده است؛ گاه با سکوت، گاه با انکار و گاه با تهمت به قربانیان. این گزارش، تلاشی است برای مرور این زخمهای باز، برای ثبت آنچه هنوز پاسخی نیافته است: از خیابان تا زندان، از انفجارها و فسادها تا مرگهای سیاسی.
مرگ در خیابان
ندا آقاسلطان
در روز ۳۰خرداد ۱۳۸۸، در جریان اعتراضات به نتایج انتخابات ریاستجمهوری، «ندا آقاسلطان»، در خیابان کارگر شمالی تهران هدف گلوله قرار گرفت و در محل جان باخت. ویدیوی لحظه مرگ او، ظرف چند ساعت در سراسر جهان منتشر شد و به یکی از نمادهای خشونت نظام علیه اعتراضات «جنبش سبز» بدل گردید. مقامات جمهوری اسلامی ابتدا وقوع شلیک را انکار کردند و سپس مدعی شدند که «خودش در قتل خودش همکاری داشته» است. در حالی که شاهدان عینی و پزشک حاضر در صحنه گفتند گلوله از سوی نیروهای لباسشخصی شلیک شده است. هیچ دادگاه علنی برای رسیدگی به این پرونده برگزار نشد. پزشک قانونی گفت «ندا آقاسلطان با شلیک اسلحه و از پشت و از فاصلهای بسیار نزدیک مورد اصابت قرار گرفته است...اسلحهای با کالیبر و مدل کوچک.» با این حال هویت ضارب و منشا گلوله همچنان نامشخص است.
علی حبیبی موسوی
در روز ششمدی ۱۳۸۸، مصادف با عاشورا، «سیدعلی حبیبی موسوی»، خواهرزاده «میرحسین موسوی»، در حوالی خیابان شادمان تهران بر اثر اصابت گلوله کشته شد. نیروی انتظامی در اطلاعیهای اعلام کرد او «در خارج از منطقه اغتشاشات» و توسط «سرنشینان یک خودرو با سلاح گرم» هدف قرار گرفته و «در مسیر انتقال به بیمارستان بر اثر خونریزی شدید» جان باخته است، اما منابع مستقل گفتند که موسوی در میان جمعیت معترضان هدف تیر مستقیم از سوی سرنشینان یک پاترول مشکی قرار گرفت و پیش از کشته شدن چند بار تهدید شده بود. پلیس، حادثه را «تروریستی» توصیف کرده، در حالی که روزنامه «کیهان» و فرمانده بسیج آن را به «پروژه کشتهسازی» معترضان نسبت دادند. با وجود وعده بررسی رسمی، هیچ نتیجه یا گزارش قضایی از تحقیقات منتشر نشد و ابهام درباره هویت ضارب و علت تاخیر در انتقال او به بیمارستان همچنان باقی است.
مهسا (ژینا) امینی
در ۲۲شهریور۱۴۰۱، «مهسا امینی»، دختر ۲۲ساله اهل سقز، پس از بازداشت توسط گشت ارشاد در تهران به اتهام «بدحجابی»، در بازداشتگاه پلیس بیهوش شد و سهروز بعد در بیمارستان «کسری» درگذشت. شاهدان عینی گزارش دادند که او توسط پلیس مورد ضربوشتم قرار گرفته بود، اما پلیس و صداوسیما علت مرگ را «عارضه قلبی» اعلام کردند. گزارش رسمی پزشکی قانونی در مهر ۱۴۰۱ مرگ را ناشی از «هیپوکسی مغزی» و بیماری زمینهای دانست، در حالی که خانوادهاش گفتند مهسا هیچ بیماری زمینهای نداشت و بر بدن او آثار کبودی وجود داشته است. تاکنون هیچ مقام یا ماموری بهطور علنی محاکمه نشده و وکیل خانواده امینی نیز اعلام کرد شکایت خانواده بینتیجه مانده است. ابهام درباره علت دقیق مرگ، نحوه بازداشت و نقش ماموران گشت ارشاد همچنان پابرجاست.
زندانها یا سیاهچالههای نظام
سعید زینالی
تابستان ۱۳۷۸، نام «سعید زینالی» در رسانههای ایران جای گرفت. او چند روز بعد از حمله نیروهای سرکوب به کوی دانشگاه، از خانهاش در تهران ربوده شد ولی هرگز بازنگشت. هیچ دادگاهی نامش را ثبت نکرد، هیچ نهادی مسوولیت نگرفت و هیچ سندی از سرنوشت او منتشر نشد. مادرش، «اکرم نقابی»، سالها مقابل زندان اوین و دادستانی تهران ایستاد، عکس پسرش را در دست داشت، اما جز سکوت و تهدید پاسخی نیافت. در تمام این سالها تنها یک تماس کوتاه تلفنی در نخستین روزهای بازداشت، نشانی از حیات او بود. سرنوشت زینالی، همچنان یکی از تاریکترین نمونههای ناپدیدسازی قهری در جمهوری اسلامی است.
زهرا کاظمی
تابستان ۱۳۸۲، «زهرا کاظمی»، خبرنگار ایرانیـکانادایی، در حالیکه برای تهیه گزارش از زندان اوین عکس میگرفت، بازداشت شد و دو هفته بعد خبر مرگش اعلام شد. مادرش، پس از مشاهده پیکر فرزندش گفته بود ناخنهایش باندپیچی شده بوده و صورت او کبود شده بوده. کمیته تحقیق آن زمان «برخورد جسم سخت به سر» را تایید کرد، اما وزارت اطلاعات گفت او بر اثر «سکته» جان باخته است. در دادگاه، تنها یک مامور جز به جرم «قتل شبهعمد» محاکمه و تبرئه شد، در حالیکه خانوادهاش از کانادا تا تهران خواهان محاکمه قاضی «سعید مرتضوی» بودند مقام مسوولی که هرگز پاسخگو نشد. پیکر او شبانه در شیراز دفن شد و تلاش خانواده برای انتقال جسد ناکام ماند.
کاووس سیدامامی
«کاووس سیدامامی»، استاد دانشگاه و فعال محیطزیست، در زمستان۱۳۹۶، با اتهام جاسوسی بازداشت شد. دو هفته بعد، خبر مرگ او در اوین اعلام شد. سخنگوی قوه قضاییه گفت «خودکشی کرده»، اما همزمان گزارش پزشکی قانونی از کبودی گردن و نشانههای خفگی خبر میداد. فیلم کوتاه دوربین زندان، به نمایندگان مجلس و خانوادهاش تنها چند ثانیه از لحظه پیش از مرگ را نشان داد، بیآنکه چیزی روشن کند. همسرش ممنوعالخروج شد و همکارانش بازداشت یا ساکت شدند. کمیته حقیقتیاب مجلس هیچ گزارشی منتشر نکرد. تا امروز این پرونده هنوز در ابهام است و رسانههای نزدیک به نظام بر ادعای خود پافشاری میکنند.
اعدامها و کشتارهای سیاسی
اعدامهای تابستان ۱۳۶۷
در تابستان سال ۱۳۶۷، هزاران زندانی سیاسی، عمدتا از اعضای «سازمان مجاهدین خلق» و گروههای چپ، در زندانهای سراسر ایران به اجازه «آیتالله روحالله خمینی»، رهبر جمهوری اسلامی و با حکم هیاتهایی موسوم به «هیات مرگ» اعدام شدند. بنا بر گزارش دیدبان حقوق بشر، شمار اعدامشدگان دستکم بین ۲۸۰۰ تا ۵۰۰۰ نفر برآورد شده است. در یک فایل صوتی منتشرشده از دیدار «آیتالله حسینعلی منتظری» با اعضای «هیات مرگ»، منتظری ضمن انتقاد از عملکرد آن هیات گفته است که این کشتار یکی از بزرگترین جنایات تاریخ جمهوری اسلامی خواهد بود. او همچنین به صدور حکم دوم خمینی برای تسریع در اعدام زندانیان اشاره کرده بود. با وجود گذشت سالها، آمار دقیق قربانیان، فهرست اسامی، محل دفنها و نقش و دستور مقامات ارشد در صدور و اجرای احکام هنوز معلوم نیست.
قتلهای زنجیرهای
در فاصله سالهای ۱۳۶۷ تا دهه ۱۳۷۰، رشتهای از قتلهای خبره و هدفمندِ روشنفکران و مخالفان حکومت ایران رخ داد که به «قتلهای زنجیرهای» معروف شد. ترور «داریوش» و «پروانه فروهر»، «محمد مختاری»، «محمدجعفر پوینده» و چند تن دیگر از چهرههای فعال سیاسی و فرهنگی، موجی از وحشت و اعتراض را در جامعه ایجاد کرد. حکومت ابتدا منکر دخالت رسمی شد، اما پس از فشار افکار عمومی و رسانهها، مجبور به پذیرفتن نقش برخی عوامل «خودسر» در وزارت اطلاعات گردید و حتی بعدتر اعلام شد که عوامل «کجاندیش و خودسر این وزارت» در این قتلها نقش داشتند. هرچند بعضی افراد بازداشت و احکام صادر شد، اما ابهاماتی مانند نقش دقیق نهادهای امنیتی در طراحی ترورها، دستوردهندگان پشت صحنه، فهرست کامل قربانیان و چرایی عدم انتشار کامل اسناد محاکمهها هنوز پابرجا باقی ماندهاند.
اختلاسها و پروندههای مالی
پرونده قالیباف در شهرداری تهران
«محمدباقر قالیباف»، فرمانده سابق سپاه، زمانی که لباس نظامی خود را کنار گذاشت، برای ۱۲سال شهرداری تهران (۱۳۸۴ تا ۱۳۹۶) شد و در این مدت پروندههای متعدد بسیاری در مورد فساد او مطرح شد، از جمله واگذاری املاک شهرداری با تخفیف بالا به بعضی از مدیران شهری یا پرونده «املاک نجومی». گزارشی که سال۱۴۰۰ از سوی شورای شهر تهران درباره املاک نجومی منتشر شد، گزارش از تخلفات فاحش داد اما متهمی معرفی نشد. همچنین در یک فایل صوتی، ادعا شده که قالیباف از مقامهایی در سپاه خواسته است با تنظیم تفاهمنامه صوری مبالغی را تسویه کنند و از برخورد قضایی اجتناب شود. همین نوع اقدامات او شاید باعث شد که در سال۱۴۰۰ دادگاه درباره ادعای رشوه ۶۵میلیارد تومانی علیه قالیباف، رای به دروغ بودن ادعا دهد. یا در پرونده مربوط به «هولدینگ یاس» که فسادی ۱۳هزار میلیارد تومانی انجام شده بود، معاون وی به زندان رفت. با همه این حواشی و آنچه بعدتر مانند پرونده «سیسمونی گیت» به آن اشاره شد، او اکنون رییس مجلس است.
ابهام درباره بابک زنجانی
پرونده اقتصادی «بابک زنجانی» یکی از جنجالیترین پروندههای فساد در تاریخ معاصر ایران است. او متهم شد که در دوران تحریمها به واردات و فروش نفت پرداخته و مبلغ قابل توجهی ارز را بازنگردانده است. در اسفندماه۱۳۹۴، دادگاه انقلاب حکم او را صادر کرد: اعدام، ردّ مال به شرکت ملی نفت و جزای نقدی معادل یک چهارم مبلغ پرونده. دیوان عالی کشور حکم صادره را تایید کرد، اما با این قید که اگر کلیه اموال و بدهیها بازگردانده شود، میتواند از تخفیف قانونی موضوع ماده ۱۱۴ بهرهمند شود. قوه قضاییه و بانک مرکزی در سالهای بعد اعلام کردند بخشی از اموال او شناسایی و بازگردانده شده است، اما اختلافنظر درباره میزان و زمان بازگردانی آن اموال باقی است. بانک مرکزی میگوید زنجانی هنوز بخش عمدهای از بدهی ارزی خود را تسویه نکرده است. به این ترتیب، اگرچه این پرونده از نظر قضایی «مختومه» اعلام شده است، اما در هنوز پرونده او باز است، به ویژه که وی با وعدههای جدید اقتصادی برای ایران به صحنه بازگشته است.
فجایع مرگبار
اسیدپاشیهای اصفهان
اواسط سال۹۳ در شهر اصفهان مجموعهای از اقدامات اسیدپاشی توسط موتورسواران به صورت دختران رخداد که منجر به کشته شدن یکی از آنها و آسیبدیدگی شدید صورت دیگران شد. دستگاه قضایی اقدام جدی برای شناسایی عوامل این اقدام نکرد و همین رویه قضایی آن روزها با اعتراضات جمعی بسیاری همراه شد. بعدتر روایت رسمی بر وجود «یک شخص ناشناس» تاکید کرد و گفت انگیزه خاصی شناسایی نشده است. با این حال شاهدان و قربانیان گفتهاند این اسیدپاشیها ربط مستقیمی به موضوع امر به معروف و حجاب اجباری داشت. موضوعی که آنزمان توسط «ابراهیم رئیسی»، رییس قوه قضاییه رد شد. او گفت: «پیوست زدن مساله اسیدپاشی با موضوع امر به معروف و نهی از منکر کار جریانات ضد انقلاب است.» این اقدام با وجود آزار روحی و جسمی خانوادههای بسیار، با این حکم دادگاه که بهدلیل «پیدا نشدن متهم یا متهمان پرونده» مختومه اعلام میشود، مختومه شد.
مسمومیت دانشآموزان دختر
از اواخر سال۱۴۰۱، گزارشهایی از مسمومیت گروهی در مدارس دخترانه شهرهای مختلف، از قم تا تهران، منتشر شد. وزارت بهداشت علت را «سم خفیف استنشاقی» اعلام کرد و آموزشوپرورش در چند مورد گفت: «دانشآموزان خود عامل انتشار بوی نامطبوع بودهاند». با این حال، همزمانی گسترده حوادث در شهرهای متعدد و نبود گزارش آزمایشگاهی شفاف، فرضیه «دخالت عمدی» را تقویت کرد. هیچ گزارش رسمی درباره نوع ماده یا عامل اصلی منتشر نشد و برخی مقامها، از جمله «غلامرضا جلالی»، این رویداد را نتیجه اضطراب اجتماعی ناشی از «عملیات شناختی رسانهای» دانستند. در مقابل، برخورد امنیتی با منتقدان بهصورت جدی پیگیری شد و دو دانشجوی معترض، «ضیاء نبوی» و «هستی امیری»، به یک سال زندان محکوم شدند. با این همه، جزییات برای عموم هرگز آشکار نشد.
انفجار بندر رجایی
در ۶اردیبهشت۱۴۰۴، انفجاری مهیب در محوطه کانتینری بندر شهید رجایی بندرعباس رخ داد که بر اساس گزارشهای اولیه، از احتراق مواد شیمیایی انبارشده در چند کانتینر آغاز شد. آتشسوزی و انفجار، ۷۰کشته و بیش از ۱۲۰۰ زخمی برجای گذاشت و بخش بزرگی از تاسیسات بندر را تخریب کرد. چند روز پس از حادثه، کمیتهای با عنوان «کمیته بررسی علل حادثه بندر شهید رجایی» از سوی وزارت کشور، سازمان بنادر و شورای عالی امنیت ملی تشکیل شد. این کمیته در گزارش رسمی خود اعلام کرد: «قصور در رعایت اصول ایمنی و پدافند غیرعامل محرز شده است. خلاف اظهاری در برخی موارد وجود داشته است.» بعدتر گفته شد که بهدنبال تخلفات هستیم. با این حال، در این جریان برای پوشاندن حقیقت، تهدیدهای مستقیم و غیرمستقیمی علیه خانوادههای داغدار اعمال شد و همین موضوع علت اصلی اعلام شده و عاملان این انفجار را در ابهام نگه داشته است.
مرگهای مبهم مقامها
هاشمی رفسنجانی در آب
در روز ۱۹دی۱۳۹۶، «علیاکبر هاشمی رفسنجانی»، در استخر کوشک مجموعه سعدآباد دچار عارضهای شد که روایت رسمی آن را «ایست قلبی و مشکلات تنفسی» معرفی کرد و تیم پزشکی پس از انتقال او به بیمارستان و تلاش حدود یک ساعت و چند دقیقه برای احیا، مرگ او را تایید کرد. اما از همان ابتدا ابهامهایی مطرح شد. برادرش گفت کالبدشکافی صورت نگرفت و هیچ سندی ارایه نشد که علت دقیق ایست قلبی را روشن کند. «فائزه هاشمی» دختر وی میگوید در بدن پدرش «۱۰ برابر حد مجاز رادیواکتیو وجود داشتهاست.» ادعایی که از سوی شورای عالی امنیت رد شد و مقامات رسمی گفتهاند این مساله نمیتواند دلیل فوت باشد. اما تنها مورد مشکوک این نبود، غیبت محافظان در استخر، خاموش بودن دوربینهای استخر و انتقال سریع پیکر برای تشییع، از جمله مواردی بودند که در اذهان عمومی پرسشهایی بیپاسخ گذاشتهاند.
ابراهیم رئیسی در هوا
در ۳۰اردیبهشت۱۴۰۳، هلیکوپتر حامل «ابراهیم رئیسی»، پس از مراسم افتتاح سد «قیزقلعهسی» در آذربایجان شرقی سقوط کرد و پس از ۱۷ساعت جستوجو، بقایای آن در جنگلهای ورزقان یافت شد. هیات عالی بررسی، علت سانحه را «شرایط پیچیده اقلیمی و جوی منطقه، در فصل بهار، در بهوجود آمدن ناگهانی توده غلیظ مه متراکمِ و بالارونده، به سمت ارتفاع و برخورد بالگرد، با کوه» تشخیص داد. اما ابهامات متعددی باقی ماند؛ از جمله اینکه دو هلیکوپتر همراه او سالم بازگشتند و رییس دفترش، «غلامحسین اسماعیلی»، شرایط هوا را «صاف و بدون مه» توصیف کرد. گزارشهایی نیز از محدودیت در عملیات امداد و ضبط تلفن امدادگران منتشر شد. با وجود تحقیقات رسمی، هنوز منش سانحه و جزییات دقیق آن برای افکار عمومی روشن نشده است.
احمد خمینی در زمین
یکی از مرگهای که در جمهوری اسلامی جنجالی شد، جان باختن «سید احمد خمینی»، دومین پسر «آیتالله روحالله خمینی»، موسس جمهوری اسلامی ایران بود. او را میتوان رییس دفتر رهبر سابق جمهوری اسلامی دانست. سالها اخبار و افراد از فیلتر پسر میگذشتند تا به پدر برسند. اما شیوه مرگ او باعث شد که بسیاری آن را مشکوک بدانند، بهويژه که احمد هنگام مرگ ۵۰سال بیشتر نداشت. او یک بار از ترور در ۲۸مرداد۱۳۶۱ جانبهدر برده بود اما در سال۷۳ و نزدیک ۶سال بعد از شروع رهبری علی خامنهای، درگذشت. همسر وی میگوید که مرگ احمد در نتیجه بیماری و دکتر معالجش گفت دلیل آن «ایست قلبی» بود. اما «عمادالدین باقی» نویسنده و روزنامهنگار معتقد بود که «سعید امامی»، معاون جنجالی وزارت اطلاعات «پیش از مرگش به قتل احمد خمینی اعتراف کرد.» بعدتر پسر احمد خمینی هم گفت «اعترافاتی» مبنی بر قتل پدرش موجود است. مرگ احمد خمینی از پروندههای مبهم جمهوری اسلامی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.